سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

فریاد

از کعبه تا کربلا (شنبه 86/10/22 ساعت 8:36 صبح)

عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است ... یعنی باطن قبله را در امام پیداکن ! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگهایش را می پرستند . تمامیت دین به امامت است ، اما امام تنها مانده و فرزندان امیه از کرسی خلافت انسان کامل تختی برای پادشاهی خود ساخته اند .نیم قرنی بیش از حجة‌الوداع و شهادت آخرین رسول خدا نگذشته ، آتش جاهلیت که د رزیر خاکستر ظواهر پنهان مانده بود بار دیگر زبانه کشید و جنات بهشتی لااله الا الله را در خود سوزاند.
آنگاه که دنیا پرستان کور والی حکومت اسلام شوند، کاربدینجا می رسد که در مسجد هایی که ظاهر آن را بر مذاق ظاهر گرایان آراسته اند ، درتعقیب فرایض ، علی را دشنام می دهند؛جاهلیت بلد میتی است که درخاک آن جز شجره زقوم ریشه نمی گیرد . اگرنبود کویر مرده دلهای جاهلی ، شجره خبیثه امویان کجا می توانست سایه جهنمی حاکمیت خویش را بر جامعه اسلام بگستراند ؟
جاهلیت ریشه در درون دارد واگر آن مشرک بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد ،‌ چه سود که بر زبان لا اله الاالله براند ؟
آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها می کند و خانه کعبه را عوض از صنمی سنگی می گیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف کند...
کجا رفتند آن تابعین و صحابه ای که با حسین بن علی در مِنی بر ادای امانت ،‌ پیمان تبلیغ بستند ؟ آیا این هفتصد تن حق این مناشدات را آنگونه که با حسین عهد بسته بودند ، در شهرها و در میان قبایل خویش ادا کرده اند ؟ اگر اینچنین بوده ،‌ پس آن احرار حق پرست کجا رفته اند ؟ آیا در میان آن فراموشیان عالم اموات جز آن هفتاد و چند تن ، زنده ای نمانده است که امام را پاسخ دهد ؟‌ آیا جز آن هفتاد وچند تن در آن دیار ،‌مردی که مردانه بر حق پای فشرد باقی نمانده است ؟
هجرت مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند ؛ مردان حق را سزاوار نیست که سرو سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آنگاه که حق درزمین مغفول است و جُهال و فُساق و قداره بندها بر آن حکومت می رانند.
سر آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز می شود در کجاست ؟ طبیعت بشری درجست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می طلبد . یاران ! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست ، سخن از آنان است که اسلام آورده اند اما در جستجوی حقیقت ایمان نیستند . کنج فراغتی و رزقی مکفی ... دلخوش به نمازی غراب وار و دعایی که برزبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست ، در باد است . در جست و جوی مأمنی که او را ازمکر خدا پناه دهد ؛ در جست و جوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل که خانه غفلت پوشالی است و ابتلائات دهر ، طوفانی است که صخره های بلند را نیز خرد می کند و در مسیر دره ها آن همه می غلتاند تا پیوسته به خاک شود. اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد ، پس یاران ، دل از سامان برکنیم و روی به راه نهیم .
آه یاران ! اگر در این دنیای وارونه ، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند ... بگذار اینچنین باشد .این دنیا و این سر ما!
                                                                     شهید آوینی فتح خون / فصل اول


  • نویسنده:

  • نظرات دیگران ( )

  • حسین ، پنجاه سال پس از مرگ پیغمبر (جمعه 86/10/21 ساعت 10:4 عصر)

    اکنون سال شصت هجری است، پنجاه سال پس از مرگ پیغمبر .همه چیز از دست رفته، علی رفته، حسن رفته، ابوذر رفته، عمار رفته؛ در نسل دوم، حجر رفته ویارانش قتل عام شده اند .
    ودیگر:
    « دار ها بر چیده، خون ها شسته اند »
    وافکار واندیشه ها به یاس وظلمت ونابودی وانحراف دچار شده، ظلمت و سکوت وهراس برهمه جا حکومت می کند:

    ابو هریره ها و ابو موسی ها و شریح ها وابو درداء ها که در انقلاب اسلام ، در آن عصر درخشان، رجز خوانی ها کرده اند وافتخار ها کسب کرده اند، همه رسوا شده اند و آشکارا به بیعت کفر و ظلم در آمده اند وچهره های صحابی ومجاهد ومهاجر ،سردر آخور بیت المال فرو برده و پهلو بر آورده اند و دست وبازوی جهاد را به دست و بازوی جلاد داده اند و به نشانه ی نیاز وذلت، به دامن یزید آویخته اند، وسایه ی شمشیر سرخ را از خراسان تا دمشق گسترده وقتل عام ها،شکست ها،خیانت هاو فرار ها ویأس های سیاه، بر سراسر امپراتوری ، مرگ ریخته و نفس ها در سینه ها حبس کرده است:
    در مـــــزار آبـــــــــاد شــــــهـــــر بــــــی تـــپــــش
    آوای جـغـــدی هــم نـــمــی آیــــــــد بــه گـــــوش
    دردمــنــدان بــی خـــــــــروش و بــی فـــــغــــــان
    خــشــمــنــاکــان بــی فـــغـــان وبــی خـــــروش
    ........................................
    آب هــا از آســــیـــــاب افـــتـــــاده اســــــــت،
    دارها بـــر چــــیـــــده، خـــون هـا شـسـتـه اند
    جـای رنــج وخـــشــــم وعــصــیــان بــوتـــه ها 
    پــشــــکــبـــن هــای پـــلــیــدی رســتــــه اند
    ........................................
    مـــــشـــــت هــای آســــمــــان کـــوب قوی
    واشــــده ست وگونه گون رسوا شدهست
    یا نــهــان ســـــــیــلــی زنــان ،یــا آشــکــار
    کـاسـه ی پـســت گـدایی ها شده ســت .
    ........................................
    خـــــــــشـــــمـــــــــگــــــــــیـــــــــــن مـــــــــا بــــــــی شـــــــــــــرف هـــامـــــــــــــــانـــده ایـــــــــــم !!!
    اکنون زمان منتظر یک تن است، همه چیز در انتظار یک فرد است، فردی که تجسم همه ی ارزش هایی است که دارد نابود می شود ومجسمه ی همه ی ایده آل هایی است که بی یاور و بی حامی مانده، ومظهر عقیده وایمانی است که بهترین پاسدارانش به خدمت دشمن رفته اند .
    آری ، اکـــنـــــــون در انـــتــــظــــار ایــن اســـت کــه ایــن مـــرد چـــه مــی کــــنــــد ؟
                                                                                              دکتر علی شریعتی (م آ  ج19 ص153) 


  • نویسنده:

  • نظرات دیگران ( )

  • آی مردم (سه شنبه 86/10/18 ساعت 11:51 عصر)

    من کتاب درد را خواهم گشود
    بی امان وبا امان خواهم سرود
    قصه ای دارم سراسر ماجرا
    قصه ای با گوش مردم آشنا
    گوش کن از درد میگویم سخن
    چیست غیر از درد مردم،درد من ؟
    درد مردم چیست غیر از دردعشق ؟
    آفرین بر عشق ودستاورد عشق
    یک نسیم از درد عشق است این بهار
    آی!دستاورد عشق است این بهار
    درد عشق آبستن بیداری است
    انقلاب مست در هوشیاری است
    اجتماع درد مردم را ببین
    انفجار این تراکم راببین
    انفجار بغض ها نزدیک شد
    باز هم فریاد من تحریک شد
    تا به کی در گوش گاوان دُرپند؟
    باشتر نصبت ندارد نعل بند
    گاو ها را درد مردم نیست نسیت
    لاله ها را طاقت سُم نیست نیست
    پر کنید از اشک خونین جام چشم
    بشکنید ای مردمان بادام چشم
    آی مردم!چشم ها را وا کنید
    آستین پلک ها را تا کنید
    آی مردم !خواب رنگین دیده ام
    برف سنگین، برف سنگین دیده ام
    برف گفتم برف ،آری برف بود
    برف ،سنگین بود وجای حرف بود
    زندگانی بود مدفون زیر برف
    آب حیوان :چشمه ی خون زیر برف
    جای پایی سرخ روی برف بود
    جای پای زخم ،زخمی ژرف بود
    گرگ آدم خواره ی چالاک فقر
    عشق را می خورد در کولاک فقر
    فقر بر خانه ای میزد علم
    عشق برفی میشد ایمان نیز هم
    آی مردم خواب باران دیده ام
    تا بخواهید آب باران دیده ام
    اندک اندک قطره ها خیلی شدند
    قطره قطره آب ها سیلی شدند
    اژدهای سیل ایمان خوار بود
    ریشه ی این اژدها ،بازار بود

    اژدهای فقر هر سو می وزید
    کفر در باروی ایمان می خزید
    سیل در هر کوچه ای می زد قدم
    رحم جان می دادو وجدان نیز هم
    آی مردم !چشم ها را وا کنید
    خواب خواب انگیز را رسوا کنید
    چشم من از خواب دیدن سیر باد
    خواب های شوم بی تعبیر باد
    دیده ام از ابر های سربگون
    بارش بی وقفه ی باران خون

    شاعر ایرج طهماسبی(فرید)

    از کتاب پری بهانه ها

             


  • نویسنده:

  • نظرات دیگران ( )

  • از عدالت چه خبر (یکشنبه 86/10/16 ساعت 10:15 عصر)

    اهل ایرانم من
    از عدالت چه خبر
    ره این خانه کجاست؟
    شرف و نام و بزرگی زکه دارد میراث؟
    من شنیدم که کسی گفت: علی
    شاعری بود که می‌گفت همیشه
    اهل کاشانم من
    پیشه‌ام نقاشی است
    آب را گل نکنید
    لیک من امروزه
    آشکار می‌گویم
    از عدالت چه خبر؟
    و نپرسید اگر می گویم
    آب را گل بکنیم
    در فرودست یکی هست که می‌دزدد آب
    چینی نازک او قلابی است
    یک تلنگر کافی است
    آب را گل بکنیم


  • نویسنده:

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    از کعبه تا کربلا
    حسین ، پنجاه سال پس از مرگ پیغمبر
    آی مردم
    از عدالت چه خبر
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 2 بازدید
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدیدها: 2967 بازدید
  •   درباره من
  • فریاد

  •   لوگوی وبلاگ من
  • فریاد
  •   مطالب بایگانی شده
  • آی مردم
  •   اشتراک در خبرنامه
  •